جدول جو
جدول جو

معنی چاه کویه - جستجوی لغت در جدول جو

چاه کویه(یِ)
دهی است از دهستان کوهستان بخش داراب شهرستان فسا که در 90 هزارگزی خاور داراب واقع شده. کوهستانی و سردسیر است و 1004 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش انجیر، مویز، گل سرخ، توتون، بادام و گردو، شغل اهالی باغبانی و قالی بافی وراهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاه ویل
تصویر چاه ویل
چاهی بی انتها در جهنم
فرهنگ فارسی عمید
(چَ / چِ)
کوچۀ بزرگ که کوچه های کوچک دیگر بدان پیوندد. (یادداشت مؤلف) ، در اصطلاح بنایان راه بزرگ کوره در زیر حمام که سایر راه ها بدان متصل شود. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نام یکی از کوههای غرب ایران در کرمانشاهان که در سرحد ایران و عراق قرار گرفته است، (جغرافیای غرب ایران ص 95 و 27)، کوهی است در جنوب غربی ولایت اسپاهان، (یادداشت مؤلف)
دهی از دهستان تمین بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان، دارای 150 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آن غلات و ذرت است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
نام دو ده از دیه های واقعدر جنوب استرآباد که به شاه کوه بالا و پائین معروفند، (رابینو ترجمه فارسی ص 169 بخش انگلیسی ص 137)
دهی از دهستان برزاوند شهرستان اردستان، دارای 45 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
کوه بزرگ، بزرگترین و مرتفعترین کوهها،
- امثال:
پشتش بشاه کوه است، پشتیبانی قوی داشتن، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند که در 81 هزارگزی شمال خاوری قاین و 37هزارگزی شمال خاوری راه اتومبیل رو قاین به رشخوار واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 189 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت، مالداری و قالیچه بافی و راهش مالرو است. در تابستان مالدارها به این محل می آیند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(هَِ فَ / فِ)
دینور. (مفاتیح العلوم). و دینور را بدان جهت ماه کوفه نامیدند که اهل کوفه آن را فتح کردند. (از معجم البلدان). و رجوع به ماه الکوفه و ماه البصره شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی است از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد که در 5 هزارگزی جنوب باختری کوهدشت و5 هزارگزی جنوب باختری راه فرعی خرم آباد به کوهدشت واقع شده. دامنه، معتدل و مالاریائی است و 90 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و لبنیات، شغل اهالی زراعت، و گله داری و سیاه چادربافی و راهش مالرو است. ساکنین این ده از طایفۀ نورعلی میباشند و در سیاه چادر بسر میبرند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(ک)
دهی است از دهستان دستگردان بخش طبس شهرستان فردوس که در 115 هزارگزی شمال طبس واقع شده. جلگه و گرمسیر است و 98 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، پنبه، گاورس و ذرت، شغل اهالی زراعت و راهش اتومبیل رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(ضَ ری یَ)
چاهی است و بنام ضریّه بنت نزار نامیده شده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
مؤلف مرآت البلدان نویسد ’بلوکی است از توابع و مضافات بندر بوشهر که در شش فرسخی شهر و در سمت مشرق آن واقع شده، اراضیش شوره زار و رمل است و هندوانۀ دیمی بسیار خوب در اینجا بعمل می آید، طول مضافات بوشهر از مغرب بمشرق بیست فرسخ و عرض آن از هشت تا شش فرسخ است و در این بلوک حاصل عمده اش غله و خرماست و شکار آهو دارد، قصبۀ این بلوک را نیز چاه کوتاه نامند’ (از مرآت البلدان ج 4 ص 134)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان علامرودشت بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 105 هزارگزی جنوب خاور کنگان ویک هزارگزی جنوب راه عمومی اشکنان به پسرودک واقع شده، جلگه، گرمسیر و مالاریائی است و 278 تن سکنه دارد، آبش از چاه، محصولش غلات و خرما، شغل اهالی زراعت وراهش مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش لنگۀ شهرستان لار که در 10 هزارگزی شمال خاور لنگه بر کنار راه عمومی لنگه به بندرعباس واقع شده و 26 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
مؤلف مرآت البلدان نویسد ’قریه ای است از قراء بلوک لارستان فارس’ (از مرآت البلدان ج 4 ص 134)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مؤلف مرآت البلدان نویسد ’از متعلقات تون یا طبس است’ (از مرآت البلدان ج 4 ص 134)
لغت نامه دهخدا
مقنی گری، چاه جویی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
چهار راه
فرهنگ گویش مازندرانی